شعر با ح
شعر با ح
شعر با ح ,شعر با چ شروع شه,شعر با ح شروع شه,شعر که با ح شروع شه,بیت شعر که با ح شروع شه,شعر که اولش با ح شروع شه,یه شعر که با ح شروع شه,شعر با حرف ح,شعر با حرف ح شروع شود,شعر با حرف ح شروع بشه,شعری که با حرف ح شروع شود,شعر که با حرف ح شروع بشه,شعری که با حرف ح شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف ح شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر با ح
حورا به نظاره نگارم صف زد
رضوان بعجب بماند و کف بر کف زد
شعر که با حرف ح شروع بشه
حیف است سخن با تو نگفتن
بی یاد تو شب به صبح خفتن
شعر با چ شروع شه
حلقه ی دام گرفتاری دهن وا کردنست
ماهی لب بسته را قلاب نتواند گرفت
شعر با حرف ح
حریف بزم شراب تو شهریار نباشد
مگر شبی بغلامی به کف ایاغ تو گیرم
شعر که با ح شروع شه
پس همه جرم بر اجل منهید
شعر با ح شروع شه
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود
شعر که اولش با ح شروع شه
حق ندارم به کسی از تو شکایت بکنم
داستانی که دروغ است روایت بکنم
شکل بوییدن تو با دل من کاری کرد
که به یک شاخه گل سرخ حسادت بکنم
بیت شعر که با ح شروع شه
حافظا خلد برین خانه موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم
شعر که با ح شروع شه
پرچم اسلام را بردوش خود دارد بسیج
شعر با ح
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
شعر با حرف ح
حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست
سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست
دل من اگر که از عشق نصیبی دارد
حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
شعر با چ شروع شه
حالا که نیامدم دمت را بفرست
من نیستم آن جا کرمت را بفرست
گفتم که مریضم و دوا می خواهم
پس گرد و غبار حرمت را بفرست
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
شعر که با حرف ح شروع بشه
حرمت چشم ترم آهسته آهسته شکست
قدر دل را دلبرم آهسته آهسته شکست
بس که از دست زمانه تازیانه خورده ام
در دل شب پیکرم آهسته آهسته شکست
شعر که با ح شروع شه
حرمت عاطفه با سنگ جدایی مشکن
می دهد درس درستی دل بشکسته ما
شعر با حرف ح
حدیث بوسه رها کن، که در عقیدت من
دریغ نام تو باشد که بر زبانی رفت
شعر که با ح شروع شه
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا ابریست یا برقیست یا افسانه ای
گفتم آنها که دل براونهند گو باز چیست؟
گفت یا کورند یا کرند یا دیوانه ای
شعر با ح
حتی اگر غزل به دلم پشت کرده است
این چارپاره را بـــه تــو تقدیـم می کنم
تقصیــر عشق نیست اگــر واژه لج کند
من لال هم شوم به تو تعظیم می کنم
شعر با چ شروع شه
حـدیـث قـصـه سـهـراب و نـوشداروی او
فـسـانـه نـیـسـت کـز اجـداد میرسد ما را
شعر با ح شروع شه
حرم مادر ما سینه ماست
پس نگویید که او بی حرم است
شعر که با ح شروع شه
حـجـابـی نـیـسـت در طـور تـجلی لیکن اینش هست
کــه مــحــرم جـز شـبـان وادی ایـمـن نـخـواهـد شـد
شعر با حرف ح
حتما تو نیز جنس غمت فرق میکند
آشفتگی زلف خمت فرق میکند
محتاج دستهای کریمانه ات،کرم
از بس که شیوه ی کرمت فرق میکند
شعر که با ح شروع شه
حــریــف بــزم شــراب تــو شــهــریــار نـبـاشـد
مـگـر شـبـی بـه غـلـامـی بـکـف ایـاغ تـو گیرم
شعر که با حرف ح شروع بشه
زهرا چه فرشته است ؟ خدا میداند
او از چه سرشته است ؟ خدا میداند
بین در و دیوار از آن ضرب لگد
براو چه گذشته است ؟ خدا میداند
شعر با چ شروع شه
حــریــفــی بــا تـمـسـخـر گـفـت زاری شـهـریـارا بـس
کــه مــیــگــیــرنــد در شــهـر و دیـار مـا گـدایـان را
بیت شعر که با ح شروع شه
حلاوتی که تورا در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
شعر با ح شروع شه
حــریــفــی بــا تـمـسـخـر گـفـت زاری شـهـریـارا بـس
کــه مــیــگــیــرنــد در شــهـر و دیـار مـا گـدایـان را
شعر با ح
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش
شعر با حرف ح
حـیـف نـای فـرشـتـگـانـم نـیست
تــا کــنــم ســاز دل هــم آوازت
شعر که با ح شروع شه
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
شعر که اولش با ح شروع شه
حـافـظـا چـشـمـه اشـراق تـو جـاویـدانی است
تـا ابـد آب از ایـن چـشـمـه روان خـواهـد بود
یه شعر که با ح شروع شه
حالیا باکوده یم، باکو دئمه، بیر خلدزار
خاصه دریا ساحلی بیر لعبتستان تاتار
هر طرف آغ، چاغ ماداملار بیر- بیریندن گلعذار
طرفه دلبر، تحفه بیر شئی، یاخشی بیر زاده، اردبیل!
بیر ده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!
شعر که با ح شروع شه
حـیـف از نـثـار گوهر اشک ای عروس بخت
بــا روی زشــت زیــور گــوهــر نــکـو نـبـود
شعر که با حرف ح شروع بشه
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
بیت شعر که با ح شروع شه
حــراج عــشــق وتــاراج جــوانـی وحـشـت پـیـری
در ایـن هـنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
شعر با چ شروع شه
حق شمشیر تو ساقط نشود از سرما
پیش خورشید نگردد عرق سیما خشک
شعر که با ح شروع شه
حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامی است
گـو نـمـانـد ز مـن ایـن نـام چـه خـواهـد بودن
شعر با حرف ح
حسن مه رویان مجلس گرچه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر با ح
حـال دلـم حـوالـه به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
شعر با ح شروع شه
حسن بی پرده بود پرده بینایی چشم
ساده لوح آن که ترا پرده ز سیما برداشت
شعر که اولش با ح شروع شه
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا ابریست یا برقیست یا افسانه ای
گفتم آنها که دل براونهند گو باز چیست؟
گفت یا کورند یا کرند یا دیوانه ای
یه شعر که با ح شروع شه
خر نداند خطر سنبل و ریحان، زنهار
که مراین خر رمه را سنبل و ریحان ندهی
بیت شعر که با ح شروع شه
حلاج بر سر دار این نکته خوش سرایید
از شافعی نپرسید امثال این مسائل
شعر با چ شروع شه
خورشید بر زمین زده پیش رخت کلاه
ریحان درآب شسته ز شرم خطت ورق
شعر که با ح شروع شه
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
شعر که با ح شروع شه
حالم بداست اما دلم با گریه کردن نیست
محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار
شعر که با حرف ح شروع بشه
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن بپایمردی همسایه در بهشت
شعر با حرف ح
حیا بال هوس را مانع پرواز میگردد
نگه در دیده (بیدل) موجه آبست شبنم را
شعر با ح شروع شه
حکایت شب هجران نه آن حکایت حال است
که شمه ای زبیانش به صد رساله برآید
شعر با ح
حیرتیم اما بوحشتها هم آغوشیم ما
همچو شبنم با نسیم صبح همدوشیم ما
شعر با چ شروع شه
حضور گر همی خواهی از او غایب نشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و احملها
شعر که اولش با ح شروع شه
حیرت سجود معبد راز محبتیم
غیر از گداز نیست چو شبنم وضوی ما
شعر با حرف ح شروع شود
حقا کزین غمان برسد مژده امان
گرسالکی به عهد امانت وفا کند
یه شعر که با ح شروع شه
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینم
بیت شعر که با ح شروع شه
حسن مه رویان مجلس گرچه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر که با ح شروع شه
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
شعر که با ح شروع شه
حدیث عشق نداند کسی که همه عمر
به سر نکوفته باشد درسرایی را
شعر که با حرف ح شروع بشه
حلقه زلف چو زنجیر پریرویان گیر
زیر هر موی دلی واله و شیدا را بین
شعر با ح
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم چه جوید باز
شعر با حرف ح
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
شعر با چ شروع شه
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان می توان گرفت
شعر با ح
- ۰ نظر
- ۲۲ دی ۹۶ ، ۰۹:۵۹